یادداشت سردبیر، شماره ٢٨٠
سیاوش دانشور
معمای قتل ستار بهشتی

به نظر میرسد قتل ستار بهشتی کارگر و وبلاگ نویس به معمای پیچیده ای در جمهوری اسلامی تبدیل شده است. نیروهای امنیتی رژیم اسلامی ستار را گرفتند و زیر شکنجه کشتند. حال از هر سو "تحقیق" برسر "مسئول قتل" وی آغاز شده است. مجلسیان به نهادهای دولتی گیر داده اند و دولتیها به قوه قضائیه. قوه قضائیه خود پیشدستی کرده و سه نفر را در این رابطه بازداشت کرده است. از "دادستان" تا فرمانده پلیس و فرمانده نیروی انتظامی هر یک به سهم خود به بازیگری در این ماجرا برای روشن شدن "حقیقت" تبدیل شده اند. جنجال تبلیغاتی جاری برسر "حقوق زندانیان" و رویداد قتل ستار در میان لفاظی های حکومتیها به داستانهای پلیسی و مهیج شبیه است. آیا ستار را نیروهای "امداد غیبی" و یا سازمانهای جاسوسی به قتل رسانده اند؟ آیا جمهوری اسلامی و ارگانهایش در این ماجرا بی تقصیراند؟ آیا این اولین بار است که یک زندانی سیاسی زیر شکنجه به قتل میرسد؟ آیا سابقه قتل و جنایت در این رژیم کیمیا است؟ آیا ستار بهشتی، این انسان زحمتکش، بیش از اعضای فامیل سران حکومتی پشت اش قرص است؟  اگر هیچکدام اینها موضوعیت ندارد، چرا ستار بهشتی مثل استخوانی در گلوی رژیم گیر کرده است؟

این رژیمی است که زمانی نه چندان دور روزانه صدها ستار بهشتی را قتل عام میکرد و باندهای متشکله اش دسته جمعی از آن دفاع میکردند. این رژیمی است که هر روز در آن صدها انسان بدلایل مختلف توسط این و آن و بیشتر از همه توسط اوباش حکومتی به طرق مختلف به قتل میرسند و کسی حتی صدایش در نمی آید. این رژیمی است که به تناسب جمعیت اش در جهان رکورد دار اعدام است و سابقه جنایتهای دهشتناک را در پرونده خود دارد. واقعیت اینست که نه جان ستار بهشتی برای این مدعیان "حقوق زندانی" ارزشی دارد و نه قتل در زندانهای رژیم اسلامی پدیده جدید و منحصر بفردی در تاریخ این حکومت است. نه ستار بهشتی و خانواده اش جزو "خواص" رژیم اسلامی است و نه ستارها برای رژیم اسلامی ارزشی دارند.

معمای قتل ستار بهشتی را باید در وضعیت وخیم رژیم اسلامی جستجو کرد. دوره هائی هستند که رژیمهای دیکتاتوری در وضعیتی قرار دارند که کمرشان میتواند با یک فشار بشکند. رژیم اسلامی در منگنه شدیدی قرار دارد. جامعه در وضعیتی انفجاری است. هر روز بیکاری و بیماری و نداری تعداد زیادی را درو میکند. موقعیت رژیم اسلامی خطیر است و تهدید سرنگونی بیش از هر زمان تهدیدش میکند. هر جناح و عنصر شریک در جنایتهای حکومت تلاش دارد مسبب این اوضاع را طرف مقابل و یا عناصر و باندی از حکومت معرفی کند. دسته جمعی برای نجات نظام و قربانی عناصر دون پایه نظام بسیج شده اند. ستار بهشتی زیر شکنجه به قتل رسید اما اگر صدایش بلندتر از دیگر زندانیانی است که با همین روش به قتل رسیدند، تنها مدیون تناقضات کنونی جمهوری اسلامی است.

واقعیت اینست که هیچکدام از مدعیان روشن شدن قتل ستار بهشتی برای جان وی و دیگر زندانیان سیاسی و مردم عادی در ایران سر سوزنی ارزش قائل نیستند. نتیجه این "تحقیقات" نیز سرنوشتی بیش از نتایج "گروههای تحقیق" در باره قتلهای زنجیره ای و امثالهم پیدا نخواهد کرد. این یک نمایش است. نمایشی مضحک که بازیگرانش همان کسانی هستند که ستار به قتل رساندند و اکنون میخواهند از جسد داغان شده ستار به نفع دعواهای درون حکومتی بهره ببرند. مردم ایران اما قاتلین را میشناسند. مردم ایران در پس این نمایش "کی بود، کی بود، من نبودم" این واقعیت را میبینند که توان سرکوب رژیم اسلامی یعنی تنها رکن قدرتش به انتها رسیده است. اگر قتل ستار بهشتی، کارگری که روزانه صدها از هم طبقه ای هایش توسط همین حکومت و طبقه سرمایه دار نابود میشوند، میتواند چنین وحشتی در کل حکومت اسلامی ایجاد کند، آنوقت درک این واقعیت سخت نخواهد بود که عروج قدرتمند اعتراض کارگری و توده ای در ایران در اوضاع کنونی حکومت میتواند چه وضعیتی ایجاد کند. باید تمهیدات مضحک و حسابگریهای آخوندی در این زمینه را به تولید کنندگان این نمایش واگذار کرد و در این رویداد موقعیت وخیم جمهوری اسلامی را دید و با عزمی قاطع تر برای هجوم به کلیت آن آماده شد.

و بالاخره پرونده قتل ستار بهشتی به کارنامه سنگین قتل و جنایت اسلامی در ایران اضافه خواهد شد و روشن شدن آن نیز در گرو ورق خوردن کل این کابوس سی و چند ساله است. تا آنوقت قلب صدها میلیون انسان تشنه آزادی با خانواده ستار و همه کسانی است که زخم شمشیر خونین این رژیم تا ابد بر تن شان حک شده است. *

14 نوامبر 2012